آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینایی و آرایشگاه

امروز بازم رفتیم سرزمین رویا آرینا تا رسید دوید و یه ماشین شارژی سوار شد و کوبید پشت یه ماشین دیگه. همه کلی خندیدن. بعد هم موهاشو رویا جون خیلی قشنگ کوتاه کردن. خیلی خوش گذشت چون موقع برگشتن یه بارون خیلی قشنگ هم اومد.   خاله یاسی آرینا رو بغل کرده بود و برای اینکه خیس نشه شالش رو انداخته بود روی سرش و تا دم ماشین دوید. آرینا اینقدر خندید که نگو. بعد هم بعد از سوار شدن گفت خاله یاسی باز هم میریم تو بارون بدوییم. ...
28 فروردين 1391

آرینا عسلی و قرآن3

راستی یادم رفت بگم آرینایی والعصر رو هم یاد گرفت. تا الان که دو سال و نیم سن داره این سوره ها رو حفظ کرده 1- کوثر 2- توحید 3- آیه الکرسی 4- الناس 5- والعصر بعد از خوندنشون هم می گه قرقان نگهدارت باشه فدات بشم الهی فرشته کوچولو من ...
25 فروردين 1391

آرینا و صندل تابستانه

  چند روز پیش می خواستم برای دختری یک صندل بگیرم که هم با لباسش توی نامزدی خاله یاسی بپوشه و هم تابستون یه کفش خنک تر هم داشته باشه.   اول جایی کار داشتیم رفتیم اون رو انجام بدیم بعد بریم دنبال خرید کفش که آرینایی گفت: مامان نمی خوای برام کفش بخری؟ بعد از خرید کفش هم که می دونست وقت آرایشگاه داره، گفت: کفش که خریدیم حالا بریم  آرایشگاه موهامو کوتاه کنم!!!!!!!!!!!!!!!! ماشااله به بچه های این دوره زمونه حواسشون به همه چی هست ...
25 فروردين 1391

آرینا و جوجه اردک

  امروز رفتیم بازار بزرگ تا برای خاله یاسی یه مقدار وسایل بخریم که آرینا جوجه دید و گفت برام جوجه بخرید. اولش من موافقت نکردم چون پارسال که براش جوجه گرفتم داشت خفش می کرد. موقع برگشتن دلم نیومد. چون اصلا اذیت نکرده بود و خیلی آروم بود یه جوجه اردک براش خردیم   جوجه اردک رو آوردیم خونه. بابایی هم از بیرون یه کارتون براش آورد و آرینا کلی ذوق کرد. اینور و اونور می دوید و جوجه هم دنبالش، کلی خوشحالی کرد. حالا خیلی خوشحالم که براش جوجه اردک رو خریدم. ...
24 فروردين 1391

آرینا و کالسکه

  من تا حالا برای آرینایی کالسکه نخریده بودم چون از نه ماهگی آرینا رو سوار سه چرخه می کردم. و تقریبا همه جا می بردم. هر جا هم که نمی شد بغلش می کردم یا خودش راه میرفت. ولی تازگیها دستام خیلی درد می گیره و اصلا قدرت ندارم آرینایی رو بغل کنم. به همین خاطر چند روز پیش که می خواستم دنبال لباس برای جشن نامزدی بگردم، دیدم اصلا قدرت ندارم چند ساعت هم دختری رو بغل کنم هم لباس پرو کنم. رفتم پاساژ جمهوری بغل شانزه لیزه و یه کالسکه جمعشو و خیلی جمع و جور خریدم و آرینایی رو سوارش کردم و بعد  رفتیم خرید. هر چند که اصلا دلم نمی خواست این کار رو ا...
24 فروردين 1391